معرفی وبلاگ
من آنم که هرکس یادگاری از درد بر دلم گذارد و رفتـــ ! من آنم که هرچه زجـرم دادند کینه شان را به دل نگرفتم ؛ لحظه ها را میگذراندیــ ــم تا به خوشبختی برسیــم! غافل از اینكه خوشبختی در آن لحظه ها بــود كه گذراندیــم !! اَللُهـمَ عَجل لِولیــکَ الفَـــ ــرج
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 9292
تعداد نوشته ها : 6
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
GraphistThem272

بی تو مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

 

در نهان خانة جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

 

یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

 

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید، تو به من گفتی:

                            از این عشق حذر کن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینة عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

 

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ 

                                       ندانم !

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

                                       نتوانم!

 

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“

 

باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...

 

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

 

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

 

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


                                       واما پاسخ هما امیری به آن

بی تو طوفان زده دشت جنونم

صید افتاده بخونم

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،

تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم،

تو ندیدی!

نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی .

چون در خانه ببستم ،

دگر از پای نشستم ،

گوئیا زلزله آمد ،

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی

برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من ؟

که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل ،

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدائی ؟

نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم .....

دسته ها :
سه شنبه دوم 10 1393 20:23

1- دختران شهر/ به روستا فكر مي كنند/ دختران روستا/ در آرزوي شهر مي ميرند/ مردان كوچك/ به آسايش مردان بزرگ فكر مي كنند/ مردان بزرگ/ در آرزوي آرامش مردان كوچك/ مي ميرند / كدام پل  در كجاي جهان/ شكسته است/كه هيچ كس به خانه اش نمي رسد.

                                                                                                                                         گروس عبدالملكيان


2- بي ترديد پل باستاني و پر تردد اخلاق در ورزش هم شكسته شده است كه هر روز دُم خروسي پيدا مي شود , هيچ كس به خانه اش نمي رسد. نه ورزشكار راضي است و لذت مي برد و نه ورزش دوست با هيجان سر شوق مي آيد. پيش از اين اگر خبر درگيري لفظي يك بازيكن نوستاره با سرمربي تيم از رختكن به بيرون درز مي كرد تيتر يك روزنامه ها و اخبار مي شد اما حالا حتي خبر سوء استفاده از بازيكنان نوجوان توسط فلان سرپرست و مربي هم مي رود لاي خبرهاي دست دوم!

مجله «دنياي فوتبال» در پرونده اي حيرت انگيز دست به افشاگري هايي زده است كه پيش از اين تنها در انحصار «محمدمايلي كهن» بود! گزارش هايي در مورد اسكان كودكان و نوجوانان در كمپ هاي غيرمجاز (لابد به سبك لاماسياي بارسلونا)! از خوراندن داروي بيهوشي به كودكان تا ... .
دو سال پيش « ناصر فريادشيران»  مربي مشهور فوتبال در اين خصوص گفت وگوي تكان دهنده اي انجام داد اما انگار خيلي وقت است هيچكدام مان از هيچ خبري تكان نمي خوريم!

3- سوء استفاده از كودكان خيال پرداز و در مواردي خانواده آنها از آن دست رفتارهاي شنيعي است كه با آب زمزم و هيچ شوينده درجه يك  ديگري از دامن ورزش پاك نمي شود. اما عادت كرده ايم كه در پي درمان اين زخم ها نباشيم، كي حوصله اش را دارد! ما به زخم عادت مي كنيم، بعد از مدتي آن را مي پذيريم، جزئي از زندگي مان مي شود، معمولي، بي اهميت و قابل تحمل!

ديگر نه دردناك است، نه زشت! افشاي اين گونه رازها كه از متجاوز تا قرباني و افكار عمومي ترجيح مي دهند زير فرش قايمش كنند چه سودي دارد؟ كاش حداقل در لندن رخ داده بود تا وجدان بيدار «اسماعيل فلاح» گزارشي شرم آور از آن تهيه مي كرد و ما براي انحطاط اخلاقي غرب به نشانه تاسف سري تكان مي داديم. بچه ها در آرزوي فوتباليست شدن قرباني مي شوند، بازيكنان فوتبال در آرزوي ستاره شدن روح شان را به شيطان مي فروشند، اين وسط هر كاسه كوزه اي را سر شيطان مي شكنيم!

شايد روزي كه پرده از رازها افكنده شود، شيطان هم خودش را كنار بكشد و بگويد: اين كارهايي كه شما كرديد ننگ هايي است كه به دامن من نمي چسبد! 

دسته ها : انتقادي
پنج شنبه اول 12 1392 12:47
آدمي بد كار به هنگام مرگ فرشته اي را ديد كه نزديك در دروازه هاي جهنم ايستاده بود.

فرشته اي به او گفت: يك كار خوب در زندگيت انجام داده اي و همان به تو كمك خواهد كرد. خوب فكر كن چي بوده!

مرد به ياد آورد كه يك بار هنگامي كه در جنگل مشغول رفتن بود عنكبوتي را سر راهش ديد و براي آنكه آن را زير پا له نكند مسيرش را تغيير داد.

فرشته لبخند زد و تار عنكبوتي از آسمان پايين آمد و با خود مرد را به بهشت برد. عده اي از جهنمي ها نيز از فرصت استفاده كرده تا از تار بالا بيايند. اما مرد آنها را به پايين هل داد مبادا كه تار پاره شود. در اين لحظه تار پاره شد و مرد دوباره به جهنم سقوط كرد.

فرشته گفت: افسوس! تنها به فكر خود بودن همان يك كار خوبي را كه باعث نجات تو بود ضايع كرد.
 
دسته ها : ادبي
چهارشنبه شانزدهم 11 1392 18:2

پيرمردي در بستر مرگ بود. در لحظات دردناك مرگ، ناگهان بوي عطر شكلات محبوبش از طبقه پايين به مشامش رسيد. او تمام قدرت باقيمانده اش را جمع كرد و از جايش بلند شد.


همانطور كه به ديوار تكيه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مكافات خود را به پايين پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسيد و به درون آن خيره شد.


او روي ميز ظرفي حاوي صدها تكه شكلات محبوب خود را ديد و با خود فكر كرد يا در بهشت است و يا اينكه ... همسر وفادارش آخرين كاري كه ثابت كند چقدر شيفته و شيداي اوست را انجام داده است و بدين ترتيب او اين جهان را چون مردي سعادتمند ترك مي كند. او آخرين تلاش خود را نيز به كار بست و خودش را به روي ميز انداخت و يك تكه از شكلات ها را به دهانش گذاشت و با طعم خوش آن احساس كرد جاني دوباره گرفته است.


سپس مجددا دست لرزان خود را به سمت ظرف برد كه ناگهان همسرش با قاشق روي دست او زد و گفت: دست نزن، آنها را براي مراسم عزاداري درست كرده ام!

دسته ها : ادبي
چهارشنبه شانزدهم 11 1392 18:0

«ابراهيم حاتمي‌كيا»ي متولد 1340 در تهران را همه با فيلم‌هاي جنگي‌اش شناختند؛ «هويت»، «ديده‌بان» و «مهاجر» كه در زمان جنگ تحميلي هشت‌ساله ساخته شدند. جنگ كه تمام شد، حاتمي‌كيا هم ديگر فيلم جنگي نساخت؛ بلكه به فراخور زمان، مضمون فيلم‌هايش شد مسائل مربوط به جنگ، در سال‌هاي پس از آن. درواقع حاتمي‌كيا جزو معدود فيلمسازاني شد كه به مسائل پيراموني و تبعات اجتماعي جنگ پرداختند و البته همچنان يكي از شاخص‌ترين چهره‌هاي سينماي دفاع مقدس باقي ماند. «وصل نيكان» توجه‌ها را به خود جلب كرد، «از كرخه تا راين» نويدگر تحولي در سينماي دفاع مقدس لقب گرفت، پس از فيلم خاص «خاكستر سبز»، «بوي پيراهن يوسف» و «برج مينو» هر كدام داشته‌اي به داشته‌هاي سينماي دفاع مقدس و البته سينماي حاتمي‌كيا افزودند. موسيقي بوي پيراهن يوسف، ساخته مجيد انتظامي، از آثار ماندگار سينماي ايران شد كه خارج از فضاي سينما هم گسترش چشمگيري يافت و برج مينو شايد آغازگر تجربه فيلمسازي حاتمي‌كيا در فضاهاي كوچك بود؛ تجربه‌اي كه در آژانس شيشه‌اي و ارتفاع پست هم ادامه يافت. به هر حال، پس از برج مينو بود كه شايد بزرگ‌ترين حادثه سينمايي ابراهيم حاتمي‌كيا رقم خورد؛ «آژانس شيشه‌اي» فيلمي ‌است كه نه‌تنها حس و حال خيلي‌ها را با خود همراه كرد، بلكه بي‌شك يكي از ماندگارترين آثار توليدشده در حوزه سينماي دفاع مقدس و چه بسا سينماي ايران خواهد بود؛ همان‌گونه كه برخي از نظرسنجي‌هاي صورت‌گرفته در چند سال گذشته نيز مويد همين واقعيت است و اعتقاد خود حاتمي‌كيا كه مي‌گويد امكان ندارد آژانس شيشه‌اي دوباره تكرار شود. اين فيلم علاوه بر ديالوگ‌هاي به‌يادماندني‌اش و علاوه بر معرفي حبيب رضايي به حوزه سينما، يك اتفاق ديگر هم در خود داشت؛ برجسته شدن بازيگري به‌نام «پرويز پرستويي». اين فيلم شايد شرايط مشابهي هم براي «رضا كيانيان»، ديگر بازيگري داشت كه البته در اين فيلم نقش كوتاهي را ايفا كرد. به هر حال، آژانس شيشه‌اي فيلمي ‌شد كه سطح توقعات را از حاتمي‌كيا بالا برد؛ اما او در فيلم بعدي‌اش «روبان قرمز» با آن فضاي استعاري‌ خاص خيلي محل بحث ايجاد نكرد، ولي «موج مرده» را مي‌توان ورود حاتمي‌كيا به فضاي جدي مباحثي دانست كه شايد به‌دليل برخي سكوت‌هاي مصلحتي، در پي آژانس شيشه‌اي شكل نگرفت، اما حالا با موج مرده، اولين تجربه جدي مميزي را براي فيلمسازي به ارمغان آورد كه هميشه به فضاي پيرامون خود توجه و بعضا نقد و بحث دارد. پس از آن، «ارتفاع پست» هم بيش از آنكه محل بحث باشد، مورد توجه قرار گرفت و البته «به رنگ ارغوان»، تجربه جديدتري در فيلمسازي حاتمي‌كيا شد كه به‌نوعي ورود به حريمي ‌سخت بود. به‌هر‌حال، فيلم به‌مدت شش سال و با نظر وزير اطلاعات وقت، فرصت نمايش نيافت؛ تا دوره معاونت سينمايي اخير. پس از نامعلوم ماندن سرنوشت اين فيلم بود كه حاتمي‌كيا شايد ضعيف‌ترين اثر سال‌هاي اخيرش را ساخت؛ «به‌نام پدر» آخرين ساخته حاتمي‌كيا بود كه درباره مسائل مربوط به جنگ ساخته مي‌شد و شايد سقف سوال‌هاي حاتمي‌كيا هم بود؛ فيلم ساختن درباره نسلي كه دفاع مقدس را زير سوال مي‌برد و با آن مشكل مفهومي‌ دارد. از اين پس، اگر از ساخت سريال‌هاي «خاك سرخ» و «حلقه سبز» بگذريم، حاتمي‌كيا تصميم بزرگ خود را گرفت كه همان ورود به عرصه فيلمسازي خارج از مباحث مربوط به جنگ و به‌نوعي گسترش عرصه كاري‌اش بود. پس چه حوزه‌اي متناسب‌تر از عرصه فيلمسازي اجتماعي براي حاتمي‌كيا و ديدگاه‌هايش؟ «دعوت» نخستين فيلم او در اين حوزه بود كه داستانش به موضوع ازدواج‌هاي موقت و مساله سقط جنين مي‌پرداخت. در جشنواره بيست‌ونهم فجر، حاتمي‌كيا با «گزارش يك جشن» حضور يافت كه هرچند برخي آن را فيلمي ‌سياسي و برخي هم در زمره آثار ضعيف حاتمي‌كيا قلمداد كردند، اما اين فيلم كه در روزهاي پاياني جشنواره درنهايت به نمايش رسيد، به‌اعتقاد بسياري تجربه جديدي در سينماي به‌دور از قصه است؛ فيلمي ‌كه البته جشنواره روي خوش به آن نشان نداد. به‌هر‌حال اين فيلم آنقدر اكران نشد و نشد تا رابطه حاتمي‌كيا با تهيه‌كننده‌اش قطع شود، مدتي در انزوا برود و در نهايت وقتي ساخت فيلم سينمايي «چ» درباره شهيد چمران را برعهده مي‌گيرد، گروهي اين‌گونه تحليلش كنند كه مي‌خواهد مشكل اكران فيلمش را حل كند و گروهي هم از آن به‌عنوان حربه‌اي عليه افسردگي ياد كنند. در اين ميان اما حاتمي‌كيايي كه از دهه 60 تاكنون همواره از بازيگران در فيلم‌هايش بازي گرفته بود و تنها حضورهايي در حد چند ثانيه را در برخي فيلم‌هايش مقابل دوربين تجربه كرده بود، در فيلم كارگرداني ديگر و اتفاقا يك كارگردان فيلم اولي، ايفاي يكي از نقش‌هاي اصلي را در فيلم «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» برعهده گرفت.

پس از آن، حضور جدي حاتمي‌كيا در سينما، معطوف شد به ساخت فيلم «چ» كه به‌نوعي بازگشت او به سينماي دفاع مقدس محسوب مي‌شود. فيلمي ‌كه با همه حاشيه‌ها، به جشنواره فجر پارسال نرسيد و حالا در سي‌ودومين عرصه سيمرغ به پرواز در آمد. اين فيلم به 48 ساعت از زندگي شهيد مصطفي چمران مي‌پردازد كه نقش او را فريبرز عرب‌نيا ايفا كرده است.

حاتمي‌كيا كه همه كنجكاوند حضور دوباره او را هم در جشنواره فجر و هم در عرصه سينماي جنگ در اين روزها ببينند، در آستانه جشنواره در جمع گروهي از فرزندان شهيدان جنگ تحميلي حاضر شد تا ازسوي آنان تجليل شود. او در اين جمع پس از مدت‌ها در اين‌باره صحبت كرد و اشكش جاري شد. او خطاب به فرزندان شهيد سخنانش را اينگونه مطرح كرد: «سخت است كه در اين فضاي كاملا حسي سخن بگويم، تصميم داشتم متني را آماده كنم اما احساس كردم بايد از همين فضا براي صحبت كردن الهام بگيرم. اين نشست ديرهنگام شكل گرفته است اما من بي‌گناهم. من با تك تك شما به انواع متفاوت ارتباط داشته‌ام اما نگهبان بالاي سر شما، چيزي به نام بنياد شهيد است كه اصلا نمي‌دانم در حال حاضر مسئولش چه كسي است! و منظورم خداي ناكرده بحث سياسي نيست. اما حرف‌هاي بسيار عميق از جامعه انقلابي و آرماني از درون اين خانواده‌ها (خانواده‌هاي شهدا) مي‌توان گفت كه فكر مي‌كنم لايه‌هاي تكراري و كليشه شده امكان گفتن را از ما مي‌گيرد. هنگامي‌كه فكر مي‌كنم بايد به سمت اين موضوع بياييم احساس مي‌كنم كه اگر «آرنولد شوارتزنگر» «ترميناتور» هم باشم نمي‌توانم به راحتي از اين موانع بگذرم.»

اين كارگردان خاطره‌اي را از عمليات بدر تعريف كرد و گفت: «عزيزان ما آن موقع قرارمان بر اين نبود. عشق سينما، ما را به اين عالم نكشيده بود. علاقه به عرصه هنر داشتيم اما مساله ما اين نبود كه صرفا سينما را به اين معني پيگيري كنم، احساس من اين بود كه بايد اين حرف‌ها را بزنم.»

حاتمي‌كيا با اشاره به ساختماني كه در آن برنامه برپا شده بود، يادآور شد: «همين ساختماني كه شما داخلش هستيد ساختمان سپاه تهران است. من در سپاه تهران در همين ساختمان بودم. در آن زمان من دم همين در كشيك‌ها دادم. از اينجا به ماموريت‌هاي بسياري رفتم و خاطره‌هاي بسياري از اين ساختمان دارم.»

كارگردان «آژانس شيشه‌اي» درحالي‌كه بغض كرده بود، گفت: «برخي مي‌گويند تو فقط از جهاد و جنگ بگو اما من هم فرزند و خدا دارم، من هم قرآن مي‌خوانم و گاهي اوقات طغيان برايم تعبير مي‌شود و بايد از آن سخن بگويم. من دوست دارم از جوان‌ها صحبت كنم، ممكن است «گزارش يك جشن»ي را بسازم كه برايم مهم است كه اين گزارش در تاريخ اين ممكلت بماند و بسياري از دوستان خوش‌شان نيايد و بسياري هم خوش‌شان بيايد.» حاتمي‌كيا با اشاره به فيلم اخيرش كه درباره شهيد‌چمران ساخته است، گفت: «خيلي جسارت كردم كه درباره «چمران» فيلم ساختم. اصلا هم اعتقادي ندارم كه اين فيلم صرفا درباره چمران است. واقعيت‌هايي كه در اوايل انقلاب اتفاق افتاده به قدري غليظ و پيچيده است كه به همين دليل است كه ما سي و چند سال درباره آن صحبت نمي‌كنيم يا هربار كه صحبت مي‌كنيم حرف‌هايي است كه اصلا گفتني نيست، اما من تيرم را رها كردم و سعي‌ام را كردم و بقيه‌اش را نمي‌دانم كه چه اتفاقي بيفتد! دعا كنيد. من در قنوت‌هاي سحري مي‌گويم كه خدا نكند كه من در بستر عافيت بميرم. اصلا قرار ما اين نبود. هر وقت از اين ساختمان خارج مي‌شديم با پيكاني كه دست ما بود به قصد اين مي‌رفتيم كه برنمي‌گرديم و به خيل اين كاروان مي‌پيونديم. ما بازماندگان قطعا به چيزهاي ديگري مشغول مي‌شويم مانند خود شما!»

دسته ها : اجتماعي
سه شنبه پانزدهم 11 1392 14:42
X